ادبیات پارسی

بستری برای انتشار دلنوشته هایم

ادبیات پارسی

بستری برای انتشار دلنوشته هایم

در این بلاگ جلوه های زیبای ادبیات و اشعار پارسی را با متون و داستان های زیبای ادبی به نمایش خواهیم گذاشت.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موضوع» ثبت شده است

۲۳
دی

بوی عیدی و عید در همه جا می پیچد و همه در انتظار نوروز اند و همه شادتر از همیشه اند چرا که تولد زمین است . همه به همدیگر عیدی می دهند و بهار هم شکوفه های گرمش را به آرامی به زمین هدیه می کند. خانه تکانی ها تمامی ندارد بوی هفت سین زندگی همه جا را عطراگین کرده است. زمین هم خوشحال است چون اسب سفید بهار بعد از 9 ماه خودنمایی می کند با آمدنش یا مقلب القلوب ها می پیچد و بهانه ای ایجاد می شود که برای 13 روز همه یکدیگر را شاد ببینند ولی زمستان امسال حسود است و قبل از رفتنش آخرین خودنمایی های خود را می کند و راه را بر شکوفه ها و زمین های سرسبز می بندد. به راستی زمستان امسال خوب کر کری می خواند؛ شاید از "بهار بهار" کردن های مردم عصبانی است و حق هم دارد ، انگار نه انگار که دو ماه قبل همه مژده ی زمستان شیرین را می دادند و همه در انتظار برف بودند ولی اکنون نو که به بازار آمده کهنه دل آزار شده است و همه زمستان را شخصیت منفی داستان زندگی خود می دانند! همه همینطور اند همه ی آدم ها یک روز بهترین اند و یک روز در اوج قرار دارند ولی بعد از مدتی به زیر پا ها می افتند ولی کاش همگان چون بهار بودند و همیشه با غرور و زیبایی می آمدند و بدون هیچ افتادگی می رفتند! چون بهار هم روزی می رود ولی هیچ گاه هیچ کس گرمای طاقت فرسای تابستان را به بهار شیرین ترجیح نمی دهد.

 

 

پس بیایید همه بهاری باشیم!
۲۳
دی

مسابقات انشای نماز هر ساله توسط اداره آموزش و پرورش برگزار می شود که شامل دو بخش نوشتن انشای ادبی با موضوع نماز و صحیح خوانی نماز است.

این مورد ، یکی از کار های من در این زمینه هستش که در سطح آموزش و پرورش ثبت شده و در صورت کپی برداری، مورد دوم حذف خواهد شد.
 

 
برای مشاهده ی انشای نماز به ادامه ی مطلب بروید

 

۲۳
دی

کول بار دگر بار دارد بسته می شود. زمستان به آرامی رخت می بندد. زمستان! زمستانی که نیامده رفت! زمستانی که تا همین دیروز جوان بود امروز مو هایش رنگ میراثش برف شده است. زمستان وداع تلخ آخرش را این روز ها می گوید با آنکه هر سال با غرور وارد می شود و یلدا او را بر عالم و آدم معرفی می کند.


ادامه انشا در بخش ادامه مطلب

۲۱
دی
گویی هوا دریایی از تاریکی و سرما شده و نور ها فقط به سوی سفیدی تمایل دارند. همه چیز آرام است... جهان با همه ی صدا های دلخراشش گویی همچون درختان در خواب است... یا شاید برای مدتی مرده است.ابر هم گویی با مرگ زمین خوشحال است و هدیه می دهد ؛ و جهان را سفید پوش می سازد. و با آمدن بهار و زنده شدن زمین... اشک می ریزد. پس چه دشمنانی اند این ابر و زمین. و تمام داستان هستی ، ماجرای دشمنی های ابر و زمین است. گاه زمین با دیدن اشک ابر ، سبز می پوشد و شاد می شود و گاه ابر با مرگ زمین ، نقل و نبات میهانی می دهد. اما افسوس که نفس ابر و لاشه ی زمین هر دو سرد و تاریک اند.