گویی هوا دریایی از تاریکی و سرما شده و نور ها فقط به سوی سفیدی تمایل دارند. همه چیز آرام است... جهان با همه ی صدا های دلخراشش گویی همچون درختان در خواب است... یا شاید برای مدتی مرده است.ابر هم گویی با مرگ زمین خوشحال است و هدیه می دهد ؛ و جهان را سفید پوش می سازد. و با آمدن بهار و زنده شدن زمین... اشک می ریزد. پس چه دشمنانی اند این ابر و زمین. و تمام داستان هستی ، ماجرای دشمنی های ابر و زمین است. گاه زمین با دیدن اشک ابر ، سبز می پوشد و شاد می شود و گاه ابر با مرگ زمین ، نقل و نبات میهانی می دهد. اما افسوس که نفس ابر و لاشه ی زمین هر دو سرد و تاریک اند.